بر سمن تا خطی از غالیه از آشفتهٔ شیرازی غزل 1042

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بر سمن تا خطی از غالیه تحریر نکردی

1 بر سمن تا خطی از غالیه تحریر نکردی آیت حسن و صباحت همه تفسیر نکردی

2 کور شد ای مه کنعان زغمت دیده یعقوب رحمی ای تازه جوان بر پدر پیر نکردی

3 قاصدا نام مرا بردی و غمگین شده یارم خوب شد شرح غمم را همه تقریر نکردی

4 تا کمان ابروی تو کرده بزه تیر نظر را نیست صیدی که در این ناحیه نخجیر نکردی

5 کی تو نقاش توانی که کشی نقش نگارم تو که هیچ آن دهن شیرین تصویر نکردی

6 گر نه ای آهوی مشکین نظر شیر شکاری از چه مرغ دل مسکین هدف تیر نکردی

7 می کهنه ببرد اندوه دیرینه حکیما داروی دفع غم اینست تو تدبیر نکردی

8 مستی ای نرگس جادو که زدی تکیه بر ابرو مست می تا نشدی تکیه بشمشیر نکردی

9 ایکه هست از نظر لطف تو آبادی عالم دل ویرانه ما را زچه تعمیر نکردی

10 تا که افتاده بکف سبحه ات ای زاهد خودبین نیست یکتن که باو حیله و تزویر نکردی

11 خوش اثر کرد سر زلف تو زنجیر جنون شد خواب آشفته ما را که تو تعبیر نکردی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر