- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وفا نکردی و پیوندِ عهد ببردی به دشمنی من از دوستی بگردیدی
2 عفا الله آن که به کینش هلاک خواهی کرد گر این که با منِ مسکین به مهر ورزیدی
3 هزار شب ز تو در خون نشستهام تا روز مرا ز بد بتر آخر چه میپسندیدی
4 چنین کنند وفا حقّ ِ صحبت این باشد که دشمنی به علیرغمِ دوست بگزیدی
5 گناهِ من به چه وجه اعتماد میکردم چو دیدمت که دل اوّل نظر بدزدیدی
6 غمِ تو چند خورم ای که خونِ من خوردی کرانه کردی و چندین جفا بورزیدی
7 من از نشانِ تو انگاشتم که بیخبرم تو نیز نامِ من انگار کن که نشنیدی
8 به خدمت آمده بودم امیدها بر سر وداع میکنم و میروم به نومیدی
9 نزاریا نه ترا گفتم اعتماد مکن که او وفا نکند دل بدو مده دیدی
10 در آتشت بگدازد چو گل به هر ساعت که هم چو غنچه ی در پرده باز خندیدی