1 نشنودهای که دید یکی زیرک زردآلوی فگنده به کو اندر
2 چو یافتش مزه ترش و ناخوش وان مغز تلخ باز بدو اندر
3 گفتا که «هر چه بود به دلت اندر رنگت همی نمود به رو اندر»
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ای به خور مشغول دایم چون نبات چیست نزد تو خبر زین دایرات؟
2 خود چنین بر شد بلند از ذات خویش خیره خیر این نیلگون بیدر کلات؟
1 چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟ چند تازی روز و شب همچون نوند؟
2 از پس خویشم کشیدی بر امید سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند
1 ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار
2 هر چند که بسیار و دراز است سخنهات چون خوب و خوش است آن نه دراز است نه بسیار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **