با ما به وفا یک از حکیم نزاری قهستانی غزل 1148

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی

1 با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی صد بار زبان دادی و یک بار نرفتی

2 یک روز هوایِ منِ مظلوم نکردی یک شب به مراد ِ منِ بیدار نرفتی

3 عشاق بگویند و چو سوسن سخن آرند در خونِ که زان نرگس ِ بیمار نرفتی

4 صد بار برفتی به سرِ کشته ی هجران یک بار دگر بگذر و انگار نرفتی

5 تا بیش دگر گل نزند لافِ لطافت هرگز به تفرج سوی ِ گل زار نرفتی

6 در قاعده ی جور و جفا هیچ خلل نیست نیک است که باری ز سرِ کار نرفتی

7 قدرِ حرمِ عشق ز من پرس تو زیرا در بادیه پای آبله در خار نرفتی

8 نام تو به بد عهدی اگر چند برنجی زان رفت که با هیچ وفادار نرفتی

9 در بادیه ی عشق سراسیمه نزاری ز آنی که به ترتیب و به هنجار نرفتی

عکس نوشته
کامنت
comment