یک شب به لطف از درما از جهان ملک خاتون غزل 1276

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

یک شب به لطف از درما درنیامدی

1 یک شب به لطف از درما درنیامدی چون سرو راستی تو ز در بر نیامدی

2 گفتم به دیده کز رخ خوبش نظر بدوز ای دیده عاقبت تو به دل درنیامدی

3 ای سرو ناز من ز چه معنی به هیچ باب یک شب مرا ز لطف به بر در نیامدی

4 دوش انتظار وصل تو کردیم تا سحر ما منتظر به وعده ی تو گر نیامدی

5 عمری به انتظار تو ای نور دیده ام رنجور عشق گشتم و بر سر نیامدی

6 ای دل عجب که در شب دیجور عشق او بر بوی مشک و غالیه و عنبر نیامدی

7 ای دل جهان و جان همه کردیم عرض دوست چندانکه سعی رفت تو درخور نیامدی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر