بیار ای پسر ای ساقی از ابوالفرج رونی قصیده 50

ابوالفرج رونی

آثار ابوالفرج رونی

ابوالفرج رونی

بیار ای پسر ای ساقی کرام

1 بیار ای پسر ای ساقی کرام از آن شمع فتنه چراغ جام

2 از آن لعل که زردی برد ز روی از آن نوش که تلخی دهد به کام

3 نه پای مهرش سوده از رکاب نه فرق عرضش بوده با لگام

4 ز گرمیش همه ساز عیش گرم ز خامیش همه کار عقل خام

5 از او بوده به هر کس از طرب رسول برو برده زهر دل هوا پیام

6 به طبع اندر چون طبع سازگار به جان اندر چون جان شاد کام

7 خرد نعمت صاحب شناختیش اگر خوردن او نیستی حرام

8 عمید ملک آن کس که چشم ملک بدو ننگرد الا به احترام

9 بزرگی که گهر شد بدو بزرگ تمامی که هنر گشت از او تمام

10 «کفایت که در او مایه دید داد به هشیاری او کارها نظام »

11 رسالت که بدو طفل . . . ز بیداری او حد احتلام

12 اجل چون بکشد تیغ کارزار حسودش بود آن تیغ را نیام

13 «امل گر بنهد بار آرزو پسر باشد عبدالحمید نام »

14 اگر مال کفش را نه دشمن است چرا زو به تلف خواهد انتقام

15 طمع ز ایراورا ز جود او به شخص اندر زرین کند عظام

16 ایا گشته مخالف ترا مطیع و یا داده زمانه ترا زمام

17 چه گویم که به دریای مدح تو همی غرقه شود کشتی کلام

18 ز همتای تو در شاه راه دهر شد آمد نگشته است والسلام

19 همی تا نبود باد کند رو همی تا نشود خاک تیزگام

20 ز نعمت به تو بادا مهین رسول ز دولت به تو بادا بهین پیام

21 تو از بخت رسیده بکام خویش رهی نیز رسیده ز تو بکام

عکس نوشته
کامنت
comment