- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیار ای پسر ای ساقی کرام از آن شمع فتنه چراغ جام
2 از آن لعل که زردی برد ز روی از آن نوش که تلخی دهد به کام
3 نه پای مهرش سوده از رکاب نه فرق عرضش بوده با لگام
4 ز گرمیش همه ساز عیش گرم ز خامیش همه کار عقل خام
5 از او بوده به هر کس از طرب رسول برو برده زهر دل هوا پیام
6 به طبع اندر چون طبع سازگار به جان اندر چون جان شاد کام
7 خرد نعمت صاحب شناختیش اگر خوردن او نیستی حرام
8 عمید ملک آن کس که چشم ملک بدو ننگرد الا به احترام
9 بزرگی که گهر شد بدو بزرگ تمامی که هنر گشت از او تمام
10 «کفایت که در او مایه دید داد به هشیاری او کارها نظام »
11 رسالت که بدو طفل . . . ز بیداری او حد احتلام
12 اجل چون بکشد تیغ کارزار حسودش بود آن تیغ را نیام
13 «امل گر بنهد بار آرزو پسر باشد عبدالحمید نام »
14 اگر مال کفش را نه دشمن است چرا زو به تلف خواهد انتقام
15 طمع ز ایراورا ز جود او به شخص اندر زرین کند عظام
16 ایا گشته مخالف ترا مطیع و یا داده زمانه ترا زمام
17 چه گویم که به دریای مدح تو همی غرقه شود کشتی کلام
18 ز همتای تو در شاه راه دهر شد آمد نگشته است والسلام
19 همی تا نبود باد کند رو همی تا نشود خاک تیزگام
20 ز نعمت به تو بادا مهین رسول ز دولت به تو بادا بهین پیام
21 تو از بخت رسیده بکام خویش رهی نیز رسیده ز تو بکام