- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر گام حکم الا به کامت برنداشت
2 از کفایت آنچه دارد طبع تو خاطر لقمان و اسکندر نداشت
3 دوستی دارم که در روی زمین کس ازو در حسن نیکوتر نداشت
4 بارها میگفت کایم نزد تو این سخن از وی دلم باور نداشت
5 این زمان آمد ولیکن کمترین در همه کیسه طسویی زر نداشت
6 گوشتی و نقل و نان ترتیب کرد لیک وجه بادهٔ احمر نداشت
7 بادهٔ نابم فرست ای آنکه دهر در سخاوت چون تویی دیگر نداشت
8 ور نداری از کس دیگر بخر وین مثل برخوان که جحی خر نداشت