نه توان پیش تو آمد نه تو از جهان ملک خاتون غزل 1

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نه توان پیش تو آمد نه تو آیی بر ما

1 نه توان پیش تو آمد نه تو آیی بر ما کیست پیغام رسان من و تو غیر صبا؟

2 بیش از این طاقت بار شب هجرانم نیست ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ

3 بنده ی خسته ی بیچاره به وصلت بنواز تا به کی بر من بیدل رود این جور و جفا؟

4 دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا؟

5 جز جفا نیست نصیب من دلخسته ز دوست برگرفتند ز عالم مگر آیین وفا

6 شمع جمعی تو و پروانه ی رخسار تو دل نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا

7 خبرت نیست که بیچاره تن من به جهان بنده ی خاص تو از جان شده بی روی و ریا

عکس نوشته
کامنت
comment