1 ای شمع که سوز جسم کاه من و تو بر آتش دل بود گواه من و تو
2 خاموش که از شعله آه من و تو روشن نشود روز سیاه من و تو
1 ما حریف غم و پیمانه کشی پیشه ما دیده ما قدح ما دل ما شیشه ما
2 چه از آن مه عوض مهر بجز کین طلبم که جفا پیشه او گشت و وفا پیشه ما
1 دلی سرگرم شوق از جلوه مستانهای دارم ز شمع قامتی آتش بجان پروانهای دارم
2 خرابآباد عالم را منم آن جعد سرگشته که هر روز آشیان در گوشه ویرانهای دارم
1 نگیرد دل قرار از تاب تب بیمار هجران را مگر آن دم که بیند روی جانان و دهد جان را
2 نبودش جا به غیر از دامن یعقوب و حیرانم که یوسف چون کشید آزار چاه و رنج زندان را