1 مطرب از دستت گر آید، ناخنی بر چنگ زن من بر آتش می زنم خود را، تو بر آهنگ زن
2 نسبتی با مشرب پروانه گر داری بس است گر نباشد آتشی، بر آب آتش رنگ زن
3 بلبلان با هم نمی دانند غیر از دوستی گل تمام عمر گو ناخن برای جنگ زن
4 شکوه ی احباب را پوشیده نتوان داشتن گر به دستت شیشه گردد راستی، بر سنگ زن
5 زین گلستان برگ سبزی خود به کف ناید سلیم همچو اوراق چمن، آیینه را بر سنگ زن