آمدی و آتشم به خانه زدی از جامی غزل 452

آمدی و آتشم به خانه زدی

1 آمدی و آتشم به خانه زدی نلت ماکان منتهی آمدی

2 دستگیر مریض کیست طبیب یا طبیب القلوب خذ بیدی

3 بی رخت زندگی نمی خواهم لیت روحی یزول عن جسدی

4 لامع است از جمال طلعت تو لمعات تجلی احدی

5 هرچه آمد ز تو همه نیک است لیکن از ما گرفت رنگ بدی

6 هنر عاشقانست ترک خرد عیب ایشان مکن به بی خردی

7 هرچه مقبول توست ای زاهد همه رداست پیش عشق و ردی

8 کی بری پی به سر وحدت عشق چون ز سبحه مقید عددی

9 مایه دولت ابد عشق است جامی و کسب دولت ابدی

عکس نوشته
کامنت
comment