1 ای از برادر و پدر افزون دوبار صد وز تیر آسمان بتازی چهار کم
2 بفرست حورزاده به حکم دو سه ستیز با چنبر مصحف و بیخی بدان به هم
3 بادا بقای نام تو چندان به روزگار کاید برون ز صورت بیدو دویست کم
1 یار با من چون سر یاری نداشت ذرهای در دل وفاداری نداشت
2 عاشقان بسیار دیدم در جهان هیچکس کس را بدین خواری نداشت
1 ای برادر عشق سودایی خوشست دوزخ اندر عاشقی جایی خوشست
2 در بیابان رهروان عشق را زاب چشم خویش دریایی خوشست
1 چو کاری ز یارم همی برنیاید چو نوری به کارم همی درنیاید
2 چه باشد که من در غم او سرآیم چو بر من غم او همی سرنیاید