جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون
جهان ملک خاتون

ای که پنداری که ما را از جهان ملک خاتون غزل 273

غزل 273 ام از 1809 غزلیات

ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست

1 ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست یا مرا غیر از غم عشق تو کاری هست نیست

2 دستم از غم گیر ای دلبر که افتادم ز پای زآنکه ما را در جهان جز تو نگاری هست نیست

3 گر چو چنگم می زنی ور می نوازی همچو نی ای که خواهی گفت ما را از تو عاری هست نیست

4 بار بسیارست بر جان من مسکین ز غم هیچ باری چون غم هجرانت باری هست نیست

5 چشم مستش برد خواب از چشم بیداران ولیک همچو زلف سرکش او بی قراری هست نیست

6 گر تو گویی بر دلم از تو جفایی نیست هست در بلای عشق چون من بردباری هست نیست

7 بندگان بسیار داری در جهان بهتر ز من بنده ی بیچاره باری در شماری هست نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست

شاعر شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست جهان ملک خاتون می باشد.

شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست چیست ؟

قالب شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست غزل است

مضمون اصلی شعر ای که پنداری که ما را جز تو یاری هست نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر