- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش بر قلب دل غم زده غافل زده ای بس شبیخون ز رخ و زلف که در دل زده ای
2 حیف از آن دل که در تو در بند تمنا داری در خلوتگه جان را به هوس گل زده ای
3 دست توفیق شد و دامن مقصد بگرفت پشت پایی که تو بر هستی باطل زده ای
4 آرزو بند گرانیست به پای طلبت مهر از داغ تمنا به در دل زده ای
5 کی بجز پنجهٔ عشقش بگشاد جویا عقده ای را که تو در کار خود از دل زده ای