-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بی خبر از سوز دل و داغ نهانی ما قصه خود با تو بگفتیم، تو دانی
2 دل مینگرد سوی تو، جان میرود از دست داریم از اینروی بسی دل نگرانی
3 ای شمع، که ما را به سخن شیفته کردی پروانه خود را مکش از چرب زبانی
4 ما حال دل از گریه بجایی نرساندیم ای ناله، تو شاید که بجایی برسانی
5 عمری است که با عارض تو شمع بدعویست وقتست که او را پی کاری بنشانی
6 چون غنچه، ز خوناب درون لب نگشادیم افسوس که بر باد شد ایام جوانی
7 چون دفتر گل، سر بسر از گفته شاهی هر جا ورقی باز کنی، خون بچکانی