ای کزان آرام جانها مانده تنها زنده از جامی غزل 903

ای کزان آرام جانها مانده تنها زنده ای

1 ای کزان آرام جانها مانده تنها زنده ای زندگی باشد وبال جان تو تا زنده ای

2 یار قتل عاشقان امروز با فردا فکند شاد زی ای آنکه بر امید فردا زنده ای

3 گر نیی ای زاهد از عشق جوانی زنده دل در حقیقت مرده ای و آشکارا زنده ای

4 ما تن خاکی تو روح پاکی ای جان و جهان گر چه ما مردیم دور از تو تو بی ما زنده ای

5 وصل و هجر آمد حیات و مرگ ای دل شکر کن گر من اینجا مرده ام باری تو آنجا زنده ای

6 یار گوید هر زمان خواهم همین دم کشتنت غم مخور ای دل تو خود بهر همین ها زنده ای

7 نیم مرده بر درت عمری ست در جان کندنم کس نمی پرسد که جامی مرده ای یا زنده ای

عکس نوشته
کامنت
comment