- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زمین کربلا دل شاد زی تا قیامت زان سبب آباد زی
2 البشاره ای زمین کربلا کایدت مهمان سلطان الوری
3 آسمان شو عرش شو بر خود ببال گردن دولت بکش بربند یال
4 قبه ی عزت به گردون کن بلند هم بر آن پیرایه مهر و ماه بند
5 بارگاه پادشاهی ساز کن طرح ایوان و رواق آغاز کن
6 تخت شاهی اندر آن ایوان بزن بر فراز تخت مسند درفکن
7 کاینک از ره می رسد شاهی بزرگ در رکاب او امیران سترگ
8 آهوانت را بگو ای کربلا نافه اندازند اندر راهها
9 دشت و صحرا را عبیرافشان کنید خاک را با مشک تر یکسان کنید
10 باد را گو تا بیفشاند غبار از در و دیوار و دشت آن دیار
11 گو بپاشد دشت و صحرا را سحاب از برای مقدم شه زود آب
12 تشنه لب آمد شه دنیا و دین ای فرات آماده کن ماء معین
13 گر فرات آبی نیارد گو میار ور نبارد ابر آنجا گو مبار
14 تا قیامت ز اشک چشم دوستان دجله ها باشد در این صحرا روان
15 ور نباشد مشک و عنبر باک نیست نافه ای خوشبوتر از این خاک نیست
16 بوی جان آید ز خاک کربلا جان فدای خاک پاک کربلا
17 شهپر جبریل و زلف حور عین بس بود جاروب در آن سرزمین
18 از حجاز آمد برون سلطان دین رو بسوی کعبه ی صدق و یقین
19 زد برون از کشور بطحا بساط ره همی برید با شوق و نشاط