- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بزرگی که حسن رای تو را هر زمان بر من اصطناعی نوست
2 ابر کف تو تند و پر گهرست بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست
3 دل شادت چو عقل بی زللست کف رادت چو علم بی آهوست
4 جز تو از مهتران خطاب که کرد بنده خویش را برادر و دوست
5 هم رگ و پوست خواندیم شاید وین تمثل ز روی عقل نکوست
6 زآنکه چون خون و استخوان شد طبع مر مرا خدمت تو در رگ و پوست
7 گر مرا جان و دل ز خدمت تو سال و مه با صفا و با نیروست
8 چون تخلف کنم ز خدمت تو که مرا اصل زندگانی اوست
9 یاد پشتم ز بار رنج دو تاه گرنه در مهر تو دلم یکتوست
10 تربیت کردیم به نظم و تو را تربیت کردن چو من کس خوست
11 آن قصیده به جنب این قطعه راست گویی که نامه مانوست