ای کشور هستی از صامت بروجردی اشعار مصیبت 12

صامت بروجردی

آثار صامت بروجردی

صامت بروجردی

ای کشور هستی را از صبح ازل مالک

1 ای کشور هستی را از صبح ازل مالک معراج حقیقت را تا شام ابد سالک

2 وجه الله باقی تو باقی همگی هالک در فرش خدیو کل در عرش علی ذلک

3 تا ذات تو را یزدان از پرده برآورده وز آیت رحمانی معجون تو آورده

4 آن گونه که خود اعلی نام تو علی کرده تو مالک و ما مملوک تو خواجه و ما مرده

5 اسرار لدنی را تو مقطع و تو مبدا احکام الهی را تو واقف و تو دانا

6 کونین و مافیها یک قطره از آن دریا اما زینت وحدت از صورت تو پیدا

7 ز آن روز که تویی علت اشیاء همگی معلول بی‌طاعت تو طاعت از کس نبود مقبول

8 تا آنکه کند ذرات اوصاف تو را مفتول از بس که بود بیرون ادراک تو از معقول

9 از مصحف رویت عقل خوانده صفت باری کز عفو تو بر اجرام بندد ره ستاری

10 ما و تعب و خذلان ما و کرب و خواری گر رایحه فضلت کس را نکند یاری

11 ای بر حسب خلقت ما صادر و تو مصدور قایم به وجود توست ذات عرض و جوهر

12 تو گنج و جهان مخزون تو روح و جهان پیکر روح‌القدست دربان ملک و ملک چاکر

13 تا در نجفت گردید ای نور خدا مسکن موسی ز شبانی شد از پرتو تو ایمن

14 تا کی به جواب ما گویی ارنی را لن از خاک نجف بردار سرای ولی ذوالمن

15 ریحانه پیغمبر در خاک وطن کرده خار و خس صحرا را پیرایه تن کرده

16 بادش ز غبار ره بر جسم کفن کرده مرغان هوا او را سایه به بدن کرده

17 در یاری اطفالت ای شاه سعایت کن بر سوی غریبان روی از بهر سعادت کن

18 طفلان حسینت را از لطف رعایت کن از زینب دلخونت برخیز و حمایت کن

19 اهل حرم خود را در کوفه ببین حیران در کوفه ویرانه از دربدری گریان

20 دارند با ولادت آخر به تصدق نان با آنکه نشد هرگز یک لحظه که در دوران

21 از بس که حریم تو در چشم خسان خارند در دست سپاه ظلم مغلول و گرفتارند

22 بر پشت شتر عریان اندر سر بازارند با طعنه یکی گوید از مردم تاتارند

23 ای شاه نجف (صامت) هستی چو تو مولایش پیرایه عصیان را مپسند به بالایش

24 آخر چو اجل سازد در خاک لجد جایش خواهد به نجف باشد در کوی تو ماوایش

عکس نوشته
کامنت
comment