-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بار نازنین مگر از فتنه زادهای کامروز چشم فتنهگری برگشادهای
2 در ملک حسن خسرو خوبان تویی ولیک داد مرا تو از لب شیرین ندادهای
3 هستند در زمان تو خوبان گلعذار لیکن از این میانه تو زیبا فتادهای
4 چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو از حسن و لطف از مه تابان زیادهای
5 از خط تو ز غالیه هر نقطهای که هست داغیست آنکه بر دل عنبر نهادهای
6 با آنکه ریخت غمزهٔ شوخ تو خون ما با عاشقان هنوز به جنگ ایستادهای
7 گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد عشقت بگفت رو که در این ره پیادهای