- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو همچو عقل شریفی و همچو روح عزیزی «فداک عقلی و روحی » ندانمت که چه چیزی؟
2 مرا هوای تو از عقل و جان ربود، چه گویم؟ بجانب تو گریزم بهر طرف که گریزی
3 تویی مقاصد عالم، یقین بدان و«فألزم » تمیز راه عیان شد، اگر ز اهل تمیزی
4 برغم خویش تو مستی، برو که دوری ازین در نه مست جام خدایی ولیک مست قمیزی
5 بیا بمجلس مستان، بروی عشق نظر کن هزار جان متحیر، چه جای عقل غریزی؟
6 ز جام شوق و محبت خبر نداری و مستی نه مست باده شوقی، که مست جوز و مویزی
7 هوای عشق تو دارم، بهر طرف که رخ آرم ولی بگفت نیاید، که نیک تندی و تیزی
8 ز ذره های من آید هوای مهر و محبت اگر تو خاک مرا صد هزار بار ببیزی
9 ز خاک کوی تو قاسم بجانبی نگریزد هزار بار اگر خون من بخاک بریزی