- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که از عدل تو هر مظلومی داد بیدادگر آسان بستد
2 قابض تو که به تهدید و وعید ارتفاع همه سیچان بستد
3 آب دهقانان یکباره ببرد وز همه برزگران نان بستد
4 پخته و خام به مردم نگذاشت حقّ و باطل همه یکسان بستد
5 چون جو و کاه صحرا برداشت باقی از خانه گروگان بستد
6 بیل و دلو و رسن و پشماگند با جوال و جل و پالان بستد
7 کلهاز فرق یتیمان بربود پیرهن از تن عریان بستد
8 هر چه بد بستداز آن درویشان تا طلاق زن ایشان بستد
9 بود منصف تر ازین نامعلوم لشکر غزلکه خراسان بستد
10 ملک الموت بد آن قابض تو که ز بس غصّه مراجان بتد
11 قدری جو که حوالت کردی بنداد آن و دو چندان بستد
12 بود فرمان تو بروی به دو جو این یکی چون بنداد آن بستد
13 آنچه گفتی که بده آن بنداد و آنچه گفتی تو که مستان بستد
14 باسطی را بکمار ای خواجه که جو از قابض نتوان بستد