-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو به زور حسن ایمن مشو از سپاه آهم که من ضعیف پیکر ملک قوی سپاهم
2 شه چار رکن عشقم که به چار سوی غیرت ز سیه گلیم محنت زدهاند بارگاهم
3 نه هوای سربلندی نه خیال ارجمندی نه سراسری و خرگه نه غم سرو کلاهم
4 ز هجوم وحشیانم شده متفق سپاهی که ز خسروی چو مجنون به ستیزه باج خواهم
5 ز جنون فزود هردم چو بلای ناگهانی در و دشت در حصارم دد و دام در پناهم
6 زده سر ز باغ رویت چه گیاه خوش نسیمی که گل جنون شکفته ز نسیم آن گیاهم
7 ز تو محتشم چه پنهان که دگر به قصد ایمان ز بتان نامسلمان صنمی زده است راهم