بی تو از جان ملالت است مرا از جامی غزل 20

بی تو از جان ملالت است مرا

1 بی تو از جان ملالت است مرا با تو بنگر چه حالت است مرا

2 بی جمال تو گر به مه نگرم از خیالت خجالت است مرا

3 کرده ام در صف سگانت جای بین چه جاه و جلالت است مرا

4 عشق گفتی ضلالتیست قدیم از تو رو در ضلالت است مرا

5 هر چه جز فن عشق و علم نظر در حساب جهالت است مرا

6 منم آن آینه که از هر رنگ داده مهرت صقالت است مرا

7 دال زلفت کشید جامی و گفت کین به دولت دلالت است مرا

عکس نوشته
کامنت
comment