ای یار بی‌وفا از حکیم نزاری قهستانی غزل 1122

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ای یار بی‌وفا که ز ما برشکسته‌ای

1 ای یار بی‌وفا که ز ما برشکسته‌ای پیوند مهر و عِقد محبت گسسته‌ای

2 ضایع مکن حقوقِ مودّت به هیچ حال گر خود همه دمی‌ست که با ما نشسته‌ای

3 ما از تو خسته‌ایم و شکایت نمی‌کنیم باری مکن ز ما گله کز ما نخسته‌ای

4 ما دست شسته از دل و جان در وفای تو تو دل چرا ز دوستی ما بشسته‌ای

5 با این همه لطافت و شیرین زبانی ا‌ت با ما به گاهِ طعنه زدن چون کبسته‌ای

6 آخر به رستخیز منت التفات نیست پنداری از صراطِ قیامت برسته‌ای

7 حالا ز سوز وامقِ بی‌چاره غافلی آری هنوز باش که عذرا نجسته‌ای

8 ای سروِ باغ جان که ز چشمم نمی‌روی بر جوی‌بارِ دیده ی من طرفه رسته‌ای

9 دل بردی از نزاری و جان هم دریغ نیست گر دل درین ستم زده جان نیز بسته‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment