تو جان و من به جانت گشته طالب از سعیدا غزل 63

تو جان و من به جانت گشته طالب

1 تو جان و من به جانت گشته طالب تو نور دیده و از دیده غایب

2 چنان قانون شرعت زد بر آهنگ که از می شد لب پیمانه تایب

3 جهان بس خورده با هم فرق نتوان که در این دوران غرایب از عجایب

4 ز دست خویش در آتش فتادی که در معنی اقارب شد عقارب

5 مکن در کار او عیبی که پیداست سعیدا چون قلم در دست کاتب

عکس نوشته
کامنت
comment