1 ای هرزه درا ناله و افغان بگذار تا دم نزنی دگر دل و جان بگذار
2 آخر ز تو می برند مشکل همه چیز پس خود برخیز و بر خود آسان بگذار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 باعث آمدن روح به ابدان، عشق است سبب معرفت حضرت انسان عشق است
2 آفتاب از نفس صبح محبت شد گرم مرشد و پیشرو صاف ضمیران عشق است
1 رفتار محال است ز کوی تو کسی را نبود گذر از یک سر موی تو کسی را
2 از عکس تو عکسی است در آیینهٔ اوهام ور نه خبری نیست ز روی تو کسی را
1 لب وانشد به ذکر، ز بیم ریا مرا بر سینه بسته دست طلب در دعا مرا
2 تا همچو موج، نقش خودی را زدم بر آب در سینه داده همچو گهر بحر، جا مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به