با این همه کین با من بیدل که تو داری از جامی غزل 284

با این همه کین با من بیدل که تو داری

1 با این همه کین با من بیدل که تو داری نشکیبم ازین شکل و شمایل که تو داری

2 دیوانگی آرد همه ارباب خرد را برطرف مه این طرفه سلاسل که تو داری

3 هر اشک مرا بر درت افتاده سوالیست کس را نبود این همه سایل که تو داری

4 مپسند که چون مه ز مقابل شودم دور این طلعت با ماه مقابل که تو داری

5 از غمزه تو هر طرف افتاده قتیلیست من کشته این غمزه قاتل که تو داری

6 هر لحظه بری صد دل و جان بیش که دارد زاسباب جمال این همه حاصل که تو داری

7 از آتش جامی شده نرم است دل سنگ از سنگ بود سخت‌تر این دل که تو داری

عکس نوشته
کامنت
comment