1 هفتاد سالگی که دو چندانت عمر باد کردست رنجش ابن یمین را ز جان ملول
2 پیری مخواه ز آنکه ندیدم که سوی پیر آید ز هیچ روی نسیم خوشی قبول
3 سودای پیر گشتن اگر میپزد جوان باشد از آنسبب که ظلوم آمد و جهول
1 واجب بود از راه نیاز اهل زمن را در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
2 آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست رایش بصفا روی زمین را و زمن را
1 عید نو بر خسرو خسرو نشان فرخنده باد رأی ملک آرای او را شاه انجم بنده باد
2 خسرو جمشید رتبت سایه یزدان حسین کآفتاب قدرش از برج شرف تابنده باد
1 مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا
2 منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا