-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سالها باید که چون تو ماهی از دوران برآید یا چو بالای تو سروی خوش زسروستان برآید
2 در میان کفر زلفت نور ایمان مینماید پیش زلف کافر تو مؤمن از ایمان برآید
3 چون تماشا را در آیی ای نگارستان به بستان نعرههای عشق بازان از گل خندان برآید
4 چشم مستت گر نماید التفاتی سوی یاران بر تو دشواری نباشد کار ما آسان برآید
5 چشمهٔ خورشید روزی لایق رویت نیفتد تا قیامت گرچه گرد گنبد دوران برآید
6 پیش آن لب مانده حیران میدهم جان حیف باشد گر بر آب زندگانی تشنهای از جان برآید
7 کی همام خسته دل را جان بیاساید زمانی گر نه بوی مشکبوی از منزل جانان برآید