ای بی تو چو غنچه خون درونم از جامی غزل 612

ای بی تو چو غنچه خون درونم

1 ای بی تو چو غنچه خون درونم بنگر به سرشک لاله گونم

2 زارم مکش این چنین خدا را هر چند که یافتی زبونم

3 زنجیرکشان خیال زلفت انداخت به ورطه جنونم

4 آنی ست تو را به خوبرویی آن گشت به عشق رهنمونم

5 هر لحظه چه پرسیم که چونی هم خود بنگر ببین که چونم

6 یا لب بگشا بپرس حالم یا تیغ بکش بریز خونم

7 هر شب من و آه و ناله جامی این ست نوای ارغنونم

عکس نوشته
کامنت
comment