1 تابش رای سایهٔ یزدان منت آفتاب باطل کرد
2 آنچه بامن زلطف کرد امروز دربهار آفتاب با گل کرد
3 کرمش پایمرد گشت و مرا منت دستبوس حاصل کرد
4 خدمت خاک درگهش همه عمر جان من بنده در همه دل کرد
1 خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
2 در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت
1 ای زلف تابدار ترا صدهزار خم وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
2 خالی نگردد از غم عشق تو جان من تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم