1 تابش رای سایهٔ یزدان منت آفتاب باطل کرد
2 آنچه بامن زلطف کرد امروز دربهار آفتاب با گل کرد
3 کرمش پایمرد گشت و مرا منت دستبوس حاصل کرد
4 خدمت خاک درگهش همه عمر جان من بنده در همه دل کرد
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست
1 روی برگشتنم از روی تو نیست که جهانم به یکی موی تو نیست
2 زان ز روی تو نگردانم روی که به جز روی تو چون روی تو نیست
1 دوش در ره نگارم آمد پیش آن به خوبی ز ماه گردون بیش
2 گشته از روی و زلف خونخوارش خاک گلرنگ و باد مشک پریش