دوش یارم پرده از رخسار از اسیری لاهیجی غزل 216

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

دوش یارم پرده از رخسار خود بگشاده بود

1 دوش یارم پرده از رخسار خود بگشاده بود گویی از حسنش قیامت در جهان افتاده بود

2 در ملاحت مثل او هرگز ندیدم در جهان آن پری رو گوئیا در حسن حوری زاده بود

3 وه چه عیشی داشتم کز چشم مست و روی او شاهد و شمع و شراب و مطرب آماده بود

4 مجلس همچون بهشت و یارحوری در کنار در میان این مطرب از جام لعلش باده بود

5 چون حمایل ساعد سیمین او در گردنم بر رخ زردم رخ خورشید وش بنهاده بود

6 دست ما بگرفته یار و در برخود میکشید دولت عالم چگویم دوش دستم داده بود

7 در جمال نوربخش او اسیری والهی بیخود از خود گشته وز قید جهان آزاده بود

عکس نوشته
کامنت
comment