1 یارم ره و رسم عشق نیکو داند هر خرده که شرط است در آن او داند
2 بگذاشته ام مصلحت کار بدو گر بکشد و گر زنده کند او داند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آفتاب رای صاحب تخت بر جوزا نهاد افسر پیروز بختش روی بر بالا نهاد
2 در دریای خداوندی ابو نصر احمد آنک موکب بخت ابد بر منکب جوزا نهاد
1 اکنون که تر و تازه بخندید نوبهار ما و سماع و باده رنگین و زلف یار
2 بی زلف یار و باده رنگین و بی سماع خود آدمی چگونه زید وقت نوبهار
1 ای راحت روح و رامش تن وصل تو طرب فزای و شیون
2 بر بوی لب تو عقل سر مست وز رنگ رخ تو خانه گلشن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به