- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارم چو نقاب از رخ چون ماه گشودست از پرده هر ذره بمن مهر نمودست
2 یک ذات بنقش دو جهان دید هویدا هرکس که دل از زنگ دویی پاک ز دودست
3 تا یار ز خلوتگه خود رفت بصحرا زان کوکبه آفاق پر از گفت و شنودست
4 زاهد چه شد آخر که شدی منکر عشاق انکار تو در عشق بما گو ز چه بودست
5 جان و دل و دین دادم و وصل تو خریدم در عشق مرا بین که چه سودا و چه سودست
6 جان من شوریده بدنام همیشه مست می وصل تو علی رغم حسودست
7 یکسان برماوصل و فراقست اسیری چون جان و دلم مست می جام شهودست