- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارم چو بناز و عشوه برخاست فریاد برآمد از چپ و راست
2 هر سو چه روی بجست و جویش ای دل بخودآ که یار با ماست
3 از تابش آفتاب رویش ذرات دو کون مست و شیداست
4 از عشوه او جهان پرآشوب وز قامت او چه فتنه برپاست
5 چشمش بفریب سحر جانست زلفش چه بلا و دام دلهاست
6 برداشت ز رخ نقاب عزت عالم به جمال خود بیاراست
7 جایی که نمود وحدت ذات چه جای صفات و فعل و اسماست
8 آنجا همه یار و غیر محو است آنجا نه حدیث لا و الاست
9 برتر ز خیال و وهم و عقل است آنجا که اسیریا ترا جاست