- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یاری که رخش قبله صاحبنظران است چشم و دل مردم به جمالش نگران است
2 خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم هر جا که نهم دیده سر تاجوران است
3 پیداست که از وصل تو حاصل چه توان یافت چون وصل تو را خوی جهان گذران است
4 ای باخبرانِ تو همه بیخبر از خود وین بیخبری آرزوی باخبران است
5 وصل تو که محبوبتر از عمر و جوانیست حیف است که او نیز چو عمرم گذران است
6 گر چشم تورا میل به خون ریختن ماست ما نیز بر آنیم که چشم تو بر آن است