صورت یاربخواب امد و در از اسیری لاهیجی غزل 145

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

صورت یاربخواب امد و در گوشم گفت

1 صورت یاربخواب امد و در گوشم گفت که بخفتن نتوان در معانی را سفت

2 خیز اندر پی مطلوب درآ از سر درد در طلب روز مخور شب همه شب نیز مخفت

3 نقش اغیار برون کن ز درون دل خود تا که با یار همیشه بودت گفت و شنفت

4 عاقبت دیده جان باز کند بررخ دوست هر دلی کو بغم و درد مدام آمد جفت

5 جان و دل ساز فدا گر هوس دیدارست زانکه اینجا بکسی رو ننمایند بمفت

6 توئی تست حجاب تو اگر رفت توئی یار بینی که عیانست ز پیدا و نهفت

7 رودر آئینه دل گفت نماییم دگر زین سخن جان اسیری چو گل تازه شکفت

عکس نوشته
کامنت
comment