-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب مرا خلاص ده از هر چه غیر توست تا جز تو را نبایدم الّا هم از تو جست
2 هرچند بر قضای توام نیست اطّلاع تا بر سرم چه حکم قضا کرده ای نخست
3 در خویش یافتم ز تو چیزی و هم به خویش نتوانمی به شرح و بیان کردنش درست
4 دانم که هیچ نیست به خود هیچکس ولیک خود را به یک حساب نباید گرفت سست
5 چون بندگان معتقد از فرط اتحاد باید کمر به بندگی خواجه بست چست
6 تا ذکر و فکر هر دو به هم متحد شوند اقلام سوخت باید و دفتر به آب شست
7 او را از او طلب کن و او را به او شناس اینجا نهال معرفت از بیخ اصل رست
8 کاریست اوفتاده و باری نزاریا تن دار باش و ثابت و مردانه باش و رست