- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب آن مه را که خواهم زد قضا در کوی او آن قدر ذوق تماشا ده که بینم روی او
2 در قیامت کز زمین خیزند سربازان عشق صد قیامت بیش خیزد از زمین کوی او
3 فتنهها برپا کند کز پا نشنید روز حشر در میان خلق محشر چشم عاشق جوی او
4 چین ابرویش ز درگه بیشتر نگذاردم شاه حسنش را همانا حاجبست ابروی او
5 میشود نسرینش از خشم نهانی ارغوان تا دگر بهر که آتش میفروزد خوی او
6 زخم ما ممتاز کی گردد اگر تیرش کند رخنه در هر دل به قدر قوت بازوی او
7 ساکنان خلد بر اهل زمین حسرت برند گر برد باد زمین پیما به جنت بوی او
8 نرگس حاضرجوابش میدهد در ره جواب قاصدی را کز اشارت میفرستم سوی او
9 گوش سازد محتشم چشم اشارت فهم را لب به جنبش چون درآرد چشم مضمون گوی او