- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یارب در آن کلاله چرا عقل گمره است کان صد هزار حلقه شب رنگ بر مه است
2 هم در کنار سایه شمشاد اوست باغ هم بر کران چشمه خورشید او چه است
3 نقش بهشت چیست از آن باغ یک گل است آب حیات چیست از آن چاه یک زه است
4 امید را ز دامن آن سرو جویبار گر صد هزار دست بود جمله کوته است
5 هست آن چنان کشیده سرزلف او که صبح هرگه که دم زند خجلی گویدش که است
6 دوش ار زباد سر دم لب خنده زد چمن چهره گشای غنچه نسیم سحرگه است
7 چشم حسن چه داند قدر خیال او آیینه خود ز صورت خوبان چه آگه است
8 او گر ز کرده باز نگردد مگر دکو اندیک باز گردد به عدل شهنشه است
9 بهرامشه که یک نظر از شمع رای او چون تیغ آفتاب بصد سو موجه است
10 شاهی خجسته صورت و فرخنده مرتبت کز خاک بارگاهش برآسمان ره است