یار اگر شبرو و عیار بود باکی نیست از جامی غزل 105

یار اگر شبرو و عیار بود باکی نیست

1 یار اگر شبرو و عیار بود باکی نیست شوخ و بیباک و دل آزار بود باکی نیست

2 گرچه غمخانه عشاق ز وی ویران است تا نه همخانه اغیار بود باکی نیست

3 دامن گل چو به دست تو نهد باد صبا گر ز پی سرزنش خار بود باکی نیست

4 عمر بگذشت به محرومی اگر روز پسین ختم بر دولت دیدار بود باکی نیست

5 پاسبان گر فکند بر در شه بستر خواب دیده بخت چو بیدار بود باکی نیست

6 هرکه را عشق کند سبحه و زنار یکی گر میان بسته به زنار بود باکی نیست

7 جامی آن را که به آن جان و جهان اقرار است با تو گر بر سر افکار بود باکی نیست

عکس نوشته
کامنت
comment