1 ای یار چو اندیشه و مونس چو خیال شایسته چو روحی و پسندید چو مال
2 آزرده مشو اگر دلت بگرفته است شک نیست که خورشید بگیرد هر سال
1 کجاست در همه ملک جهان سلیمانی که مهر دل نسپارد به دست شیطانی
2 به امر نافذ چون باد را دهد فرمان چرا نه دیو هوی راکند به زندانی
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد