شب از حکیم نزاری قهستانی مثنوی روز و شب 15

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شب یلدا سرشت زنگی رنگ

1 شب یلدا سرشت زنگی رنگ دست چون برد بر سبو زد سنگ

2 گفت با آفتاب روشن دل «کز محیط فلک به مرکز گِل

3 در زمانی چو بادپیمایم همچو مرغ از هوا فرود آیم

4 تو به روز و شبی به رعنایی کرۀ خاک را بپیمایی

5 گر جهانگیری از دی آموزی ببری ننگ و عار نوروزی

6 سرسالت به جای خویش آرد حیف از آن خان و مان که پیش آرد

7 بره ای در تنور آویزند نیم سیرت ز خوان برانگیزند

8 از بزرگی و شهریاری تو جز کله گوشه ای چه داری تو

9 گِل همان ریزه های زر دارد در دهان تو نیز اگر دارد»

عکس نوشته
کامنت
comment