1 ای ساقی شنگ ده می آتش رنگ کو آب کند اگر چکانیش بسنگ
2 افتاده گران سنگ غمم در دل تنگ شاید سبکش کنم بدین حیله و رنگ
1 در دهر هر که دامن پیر مغان گرفت بهر نجات دامن او می توان گرفت
2 نبود دگر ز خفت دور فلک غمش آن کاو به کوی میکده رطل گران گرفت
1 گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را نخست آرد سوی ما ترکتاز قتل و یغما را
2 رخش در نازکی بر باد داده صفحه گل را قدش در چابکی بر خاک شانده سرو رعنا را
1 آن کاکل مشکین که به رخ گشت حجابت آهست مرا کار پی رفع نقابت
2 گنجی است ترا حسن کزو دهر شد آباد لیکن دل دیوانه من گشت خرابت