1 ای رأی سفر کرده فغان از رایت خود بی تو چگونه دید به توان جایت
2 از دیده کنم رکاب هجر افزایت تا مردم کش همی پرستد پایت
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 روزگار عصیر انگور است خم ازو مست و چنک مخمور است
2 خیز تا سوی باغ بشتابیم کز می و میوه اندر او سور است