1 ای رأی سفر کرده فغان از رایت خود بی تو چگونه دید به توان جایت
2 از دیده کنم رکاب هجر افزایت تا مردم کش همی پرستد پایت
1 ای سپهسالار شرق ای پشت ملک ای صدر دین ای زریر ای بوحلیم ای کوه حلم ای بحر کین
2 آفتابی تو ز موکب گرد تو ساکن سپهر آسمانی تو به مرکب زیر تو جنبان زمین
1 ای شیر دل ای زریر شیبانی ای قوت بازوی مسلمانی
2 ای رای تو چشم عقل بیداران ای خشم تو تیغ تیز سلطانی
1 گه نیک به گفتار برافروخت مرا گه سخت به کردار جگر سوخت مرا
2 چون بستن گفتار بیاموخت مرا بر تخته عشق کرد و بفروخت مرا