زان لب که نوشداروی جانهای از جویای تبریزی غزل 266

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

زان لب که نوشداروی جانهای خسته است

1 زان لب که نوشداروی جانهای خسته است یک بوسه مومیایی این دلشکسته است

2 تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

3 شادی در این زمانه نباشد جدا زغم هر غنچه ای که می شکفد دلشکسته است

4 از سیر چارباغ چه طرف بست آن را که غم به سینه مربع نشسته است

5 رفت از فراق سرو تو موزونی ام زطبع از خاطرم غزال غزل بی تو جسته است

6 با آنکه از صفای بناگوشت آگه است چندین گهر برای چه بر خویش بسته است

7 کی عقدهٔ دلم بگشاید ز سیر باغ دستی است گل که حسن تو برچوب بسته است

8 هرگز نگاه لطف، ز جویا مگیر باز پیرو خمیده قد و نزار است و خسته است

عکس نوشته
کامنت
comment