زان شراری که نهان در دل از حزین لاهیجی غزل 243

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت

1 زان شراری که نهان در دل خارا می سوخت شمع در انجمن و لاله به صحرا می سوخت

2 بود از ساقی ما دوش، ز بس مجلس گرم رنگ در ساغر گل، باده به مینا می سوخت

3 رخ ز می با که برافروخته بودی که ز رشک طرفه آتشکده ای، در دل شیدا می سوخت؟

4 مست من کاش ز میخانه برون می آمد مفتی مدرسه را، دفتر فتوا می سوخت

5 سینهٔ چاک ز بس آتش سودای تو داشت آب در آبلهٔ بادیه پیما می سوخت

6 کفر دین را نگهت، برق به خرمن زده است شیخ در صومعه، ترسا به کلیسا می سوخت

7 شمع سان روی تو در چشم ترم آتش زد خس و خار مژه ام، در دل دریا می سوخت

8 عشق در سینهٔ من نقش تعلّق نگذاشت دل گرمم، خس و خاشاک تمنّا می سوخت

9 ز آتش جلوهٔ من، شهر کباب است حزین آه ازین برق که در خرمن دلها می سوخت

عکس نوشته
کامنت
comment