زان سر زلف مرا بی سرو سامان از فروغی بسطامی غزل 464

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی

1 زان سر زلف مرا بی سرو سامان کردی خاطرم جمع نشد تا تو پریشان کردی

2 من به سودای غمت اشک به دامن کردم تا تو از سنبل تر مشک به دامان کردی

3 سینه صد چاک و جگر پاره خدا را بنگر که چه‌ها با من از آن چاک گریبان کردی

4 حیرتی دارم از آن صورت زیبا که تو راست که به یک جلوه مرا صورت بی جان کردی

5 عندلیب دل من نغمه سرا شد روزی کانجمن را ز رخت صحن گلستان کردی

6 خون بهای دلم از لعل گهربار بیار چون به خون غرقه‌اش از خنجر مژگان کردی

7 نام شمشیر تو آسایش جان باید کرد که ز کشتن همه دشوار من آسان کردی

8 سالها در طلبت گوشه‌نشینی کردم تا گذاری به سر گوشه‌نشینان کردی

9 هم نشینان تو از بوی ریاحین مستند وه که در کار سمن و سنبل و ریحان کردی

10 تا فروغی نظری در رخ زیبای تو کرد فارغش از مه و خورشید درخشان کردی

عکس نوشته
کامنت
comment