- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان کمان ابرو رسد هر دم مرا تیری دگر از خدنگ غمزه او گشته ام زیر و زبر
2 آن دو ابرو مصحف آیات حسن ایزدیست قاب قوسین اینچنین باشد برصاحب نظر
3 از رخ و پیشانی او گشت روشن برحکیم کافتاب از اوج چون گردد مقارن با قمر
4 چشم فتانش که در افسونگری افسانه ایست در طریق مکر هر دم می نماید صد هنر
5 آنچه در ملک دل و جان چشم شوخش میکند ترک رومی کی روا دارند و کفار تتر
6 گر بصد مکر و حیل از دست غمزه جان برم چون کنم با چشم او کز غمزه شد خونخوارتر
7 گوشه چشمان او از گوشه تقوی و زهد سوی میخانه کشد هر دم مرا بی پاو سر
8 مستی ام از باده های چشم سرمست ویست از خمارش در جهان ز آشفتگی گشتم سمر
9 شد اسیری مست و لایعقل بسان چشم او ساقی چشمش مدامم میدهد جامی دگر